سخنرانی دکتر رضا غلامی، رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ایران در جلسه مرکز مطالعات و تحقیقات تربیتی لبنان، ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۴، بیروت
بسم الله الرحمن الرحیم خیلی خوشحال هستم از اینکه امروز توفیق پیدا کردم در مرکز مطالعات و تحقیقات تربیتی حضور پیدا کنم و از نزدیک با این مرکز آشنا شوم. از استاد ارجمند جناب دکتر عبدالله قصیر، رئیس محترم مرکز که این فرصت را فراهم نمودند سپاسگزارم.
با توضیحات خوبی که استاد گرامی جناب دکتر ابوخلیل ارائه دادند، معلوم شد شما الحمدلله پیشرفت بسیار خوبی، چه در عرصه تئوریک و چه در عرصه برنامه ریزی در جهت رسیدن به یک سند مترقی در ساحت تربیت اسلامی داشته اید.
ما در ایران در زمینه تهیه سند تحول در عرصه تعلیم و تربیت و اجرایی سازی آن، چندین مشکل اساسی داریم و بنده قصد دارم در این جلسه از باب انتقال تجربه، به این مشکلات در نوزده بند اشاره کنم. امیدوارم طرح این مشکلات برای شما مفید واقع گردد.
یکم. ما برای رسیدن به فلسفه یا تئوری کلان حاکم بر تعلیم و تربیت تلاش زیادی می کنیم، اما به دلیل جنس نظریات یا ناتوانی، فلسفه تعلیم و تربیت، هیچگاه مانند خون در رگ های تعلیم و تربیت جاری نشده و نهایتاً موقعیت تزئینی و تشریفاتی پیدا خواهد کرد. البته این نکته را هم باید در پرانتز متذکر شوم که ما یک فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی نداریم بلکه بر اساس مشرب هاي فلسفی مختلف، فلسفههای تعلیم و تربیت داریم.
دوم. ما قادر نیستیم مسائل خودمان را در حوزه تعلیم و تربیت کشف و سپس با جزئیات تبیین کنیم. هم در مسالهمندی مشکل داریم، و هم در شرح وجه پرابلماتیک مسائل. این اشکال، موجب شده تا به درستی ندانیم در اسناد و طرح های تحولی، دنبال چه چیزی هستیم.
سوم. ما توصیف و تحلیلی دقیق و همه جانبه از وضع میدانی تعلیم و تربیت، متکی به مطالعات جامعه شناختی در اختیار نداریم و یکی از دلایلی که مسائل خود را به خوبی تشخیص نمی دهیم یا قادر به شرح جزئیات آنها نیستیم، همین است.
چهارم. ما در اسناد تعلیم و تربیت، همه خوبی های قابل تصور در عالم را در قالب بازی با کلمات به عنوان هدف ذکر می کنیم، این در حالی است که باید ضمن درک بضاعت واقعی خودمان، شرایط مخاطبان خودمان و اقتضائات تعلیم و تربیت در شرایط کنونی، دنبال اهداف کلیدی باشیم. اهداف کلیدی، اهدافی هستند که با تحقق هر یک از آنها تعداد کثیری از اهداف محقق خواهد شد.
پنجم. ما گاهی درباره توانایی های خودمان در تحقق اهداف، دچار توهم هستیم و یا فاقد یک درک صحیح از لوازم و اقتضائات تحقق اهداف می باشیم.
ششم. ما معمولا تعلیم و تربیت را به آموزش و پرورش ترجمه نموده و بعد، میان ایندو خلط می کنیم. یعنی نام آموزش را تربیت می گذاریم، این در حالی است که تربیت آموزش نیست و بسترها، روش ها و ابزارهای خاص خود را طلب می کند.
هفتم. ما در موضوع تربیت انسان با همه ظرایف و پیچیدگی های روان شناختی انسان، دچار سطحی نگری هستیم و تصور می کنیم با رویکرد شبه مهندسی و نسخهپیچی واحد، می توان انسان ها را تربیت، آن هم تربیت دینی و معنوی کرد. بخش مهمی از آنچه ما در تعلیم و تربیت باید دنبال کنیم، تابع مدل های موفق روانشناسی فردی و اجتماعی است و تا مدل یا مدل های مطلوب روانشناسی را تعیین نکنیم، عملا قادر به پیشبرد امر تعلیم و تربیت و گرفتن نتایج دلخواه از آن نیستیم.
هشتم. حرف اول و آخر را در تربیت، مربی عاشق تربیت می زند؛ این در حالی است که ما، هم با کمبود مربی پرانگیزه و عاشق روبرو هستیم، و هم با پررنگ کردن جنبه شغلی و صنفی معلمی، به دست خود در حال کاهش مربیان عاشق و پرانگیزه هستیم.
نهم. ما در تربیت، نسبت به فضای خارج از مدارس و واقعیت های حاکم بر آن -یعنی فضا و گفتمان فرهنگی جامعه- غافلیم یا سهم آنرا در تربیت، به طور واقعبینانه در نظر نمی گیریم.
دهم. ما با تولید یک سند واحد، و مجبور کردن همه در تبعیت از این سند واحد، باب خلاقیت و نوآوری مدیران و مربیان را مسدود می کنیم، این در حالی است که می توانیم، لااقل در سند، یک منطقه الفراغ برای نوآوری مدیران و مربیان در نظر بگیریم.
یازدهم. در اسناد ما، معمولاً سهم و نقش مناسب و کافی برای خود دانش آموز و اولیای او در نظر گرفته نمی شود و عملا دانش آموز و خانوادهاش را به تماشاگر محض تبدیل می کنیم.
دوازدهم. با آنکه از نظر ما تربیت بر تعلیم مقدم است، لکن آنقدر حجم تعلیمات را بر حسب میل افراطی دانش آموز به قبولی در دانشگاههای ممتاز، بالا می بریم که عملا فرصتی و حالی برای تربیت باقی نمی ماند.
سیزدهم. جدا کردن ورزش، بازی و سرگرمی از تربیت، موجب شده تا تربیت خلع سلاح شده و بسترهای طبیعی خود را از دست بدهد و روز به روز بیشتر به آموزش تقرب پیدا کند. البته تکلیف این بحثها را باید در مدل روانشناسی مطلوب روشن کرد و من در اینجا دارم نظر خودم را بر اساس تجربهای که دارم عرض می کنم.
چهاردهم. اگر بخشی از تربیت در دل میدان عمل اتفاق نیفتد، تربیت با موفقیت روبرو نخواهد بود و لذا می بایست، با شجاعت، بخشی از تربیت را در میدان عمل، مانند فعالیت های جهادی پیش برد. منظور از فعالیت های جهادی، مشارکت در پروژههای محرومیت زدایی، اجرای نظم در شهرها، پروژههای سواد آموزی و غیره است. در اینجا، مهم شخصیتمند کردن دانش آموز و ایجاد لذت مسئول بودن و مهم بودن در اوست.
پانزدهم. امروز سبک زندگی غربی و تکنولوژی های همراه آن، به قدری با نفس انسان سازگار است و برای انسان جذابیت دارد که اگر ما نتوانیم با تغییر دنیای انسان و ارائه چیزی جذاب تر از سبک زندگی غربی، دست به یک رقابت مبتکرانه با سبک زندگی غربی بزنیم، عملاً در تعلیم و تربیت لز قبل شکست خورده محسوب می شویم.
شانزدهم. در تعلیم و تربیت، حضور متوازن شور و عقلانیت بسیار مهم است. عقلانیت بدون شور جوابگو نیست و شور بدون عقلانیت آسیب زننده است؛ لذا یکی از ظرایف مدیریت تعلیم و تربیت، ایجاد شور و عقلانیت به نحو متوازن در فرایند تعلیم و تربیت می باشد.
هفدهم. ما در اسناد تعلیم و تربیت، به قدری با کلمات بازی می کنیم و آن ها را از شفافیت می اندازیم، که هر فردی می تواند تفسیر خود را بر سند به راحتی تحمیل کند.
هجدهم. گاهی برای ما رسیدن به یک سند، مهم تر نفس موفقیت عملی در تربیت است و لذا سند نوشته می شود اما لوازم و اقتضائات اجرایی سازی آن به درستی پیش بینی نمی شود.
نوزدهم. ما با فن و تکنیک سند نویسی آشنایی کافی نداریم و آنقدر در اسناد کلی گویی می کنیم که سند تعلیم و تربیت ما هیچ خاصیت اجرایی پیدا نمی کند و باید طرحهای گوناگونی بعد از این تهیه شود تا امکان اجرایی سازی سند فراهم گردد. این در حالی است که می توان در سند از فنی استفاده کرد که تمام جملات آن وجه اجرایی روشن پیدا کند. من سند نویسی غربی ها را از جهت تکنیکی موفق ارزیابی می کنم. مثلا آنها در سند آموزش ۲۰۳۰ به نحوی سند را نوشته اند که کاملا جنبه اجرایی دارد و دچار تفاسیر متنوع هم نمی شود.
از توجه شما اساتید بزرگوار متشکرم. انشاالله که در آینده شاهد توفیقات روزافزون این مرکز مهم باشیم. والسلام علیکم و رحمة الله